-
*سال خوبی داشته باشید*
چهارشنبه 28 اسفندماه سال 1387 12:18
مزرع سـبز فـلک دیـدم و داس مـه نـو یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید گفت با این همه از سابقه نومید مشو گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش دور خوبی گذران...
-
...
سهشنبه 29 بهمنماه سال 1387 23:21
بعد از شونصد دفعه صحبت کردن با مستر عثمان از ترکیه و سنگ قلاب کردن جناب نامبرده با وعدههای سر خرمن که رئیسم این هفته جواب نامهتان را میدهد... نه دو هفته ی دیگر پاسخ میدهد... امروز کاملا در حد نمنه باهاش صحبت کردم! یعنی تا میخواستم مطلبی را بگویم نمیدوانم چرا این مغز لامذهبم کامپلیتلی بلاک میشد و یادم میرفت چی...
-
yesterday
یکشنبه 20 بهمنماه سال 1387 09:30
Looking at the children playing in the park, I was wondering how time flies! How quiet it is, you never feel how fast it goes! Have you ever noticed that? It seems yesterday to me when I was playing, singinig & dancing right in the park. Yesterday! Neither last week nor last month, it was just yesterday! Yesterday...
-
دوربین!
چهارشنبه 4 دیماه سال 1387 08:48
هیچ تا حالا فکرش و کردی که دوربین یا camera یا هر کوفت دیگه ای که اسمش هست عجب چیز مزخرفیه؟ فکر کن تو از یک مقطعی از سنت بسیار بسیار زیاد متنفر و بیزاری... فکر کن همه عمرت سعی کردی از خاطرات اون زمان فرار کنی... فکر کن خیلی سخت بوده که اون خاطرات و از یادت ببری چون تقریبا بچه بودی و اون خاطرات دیگه تو ذهنت فسیل شده...
-
شعری از سعدی!
شنبه 2 آذرماه سال 1387 08:53
بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو شب از فراق تو می نالم ای پری رخسار چو روز گردد، گویی در آتش ام بی تو دمی تو شربت وصلم نداده ای جانا همیشه زهر فراقت همی چشم بی تو اگر تو، با من مسکین چنین کنی جانا دو پایم از دو جهان نیز در کشم بی تو پیام دادم و گفتم: بیا خوشم می دار جواب دادی و گفتی...
-
چطور؟
چهارشنبه 17 مهرماه سال 1387 12:22
چطور میتونه تو چشم اینهمه آدم نگاه کنه، صاف و مستقیم و چشم در چشم و بعد مث سگ دروغ ببافه پشت دروغ؟ چطور میتونه حاشا کنه اینهمه گندی و که زده به ایران و آبرویی که برده از اینهمه ایرانی؟ چطور میتونه اون لبخند چندش آور زهرماری و بذاره کنج لباش و بگه: انقدرا هم که شما میگید گرونی نیست، دیدید که، قیمت مسکن و آوردم پایین...
-
listen
چهارشنبه 15 اسفندماه سال 1386 10:48
گوش کن...جاده صدا میزند از دور قدمهای تو را چشم تو زینت تاریکی نیست پلکها را بتکان، کفش به پا کن، و بیا و بیا تا جایی، که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد زمان روی کلوخی بنشیند با تو و مزامیر شب اندام تو را مثل یک قطعه ئ آواز به خود جذب کنند پارسایی است در آنجا که تو را خواهد گفت: بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثه...
-
خلایق هر چه لایق
یکشنبه 12 اسفندماه سال 1386 17:59
من قرار بود دیگه آدم بشم، یعنی به خودم قول داده بودم دیگه آدم بشم؛ اصلا تو خودت شاهدی مگه هزار دفعه نیومدم اینجا گفتم من دیگه آدم شدم!!! من دیگه دلم برا کسی نمی سوزه!!!!!!!!!!مگه صد دفعه اینو نگفتم؟؟؟؟! پس چرا هنوز آدم نشدم؟ پس چرا هنوز همون آدم ساده ی دل رحمی هستم که بودم... یکی به من بگه من کی قراره آدم بشم؟! بابا...
-
عرش کبریایی
سهشنبه 30 بهمنماه سال 1386 08:46
ای عرش کبریایی، چیه پس تو سرت؟ کی با ما راه میایی؟ جون مادرت !!! عاشق این آهنگ محسن نامجو هستم، کلا همه آهنگاش و دوست دارم ولی این یه چیز دیگه است...این یه تیکه رو هم بیشتر از قسمتهای دیگه آهنگش دوست دارم... اینم کل شعر آهنگش: یک روز از خواب پا میشی می بینی رفتی ب ه باد هیچ کس دور و ورت نیست همه رو بردی ز یاد چند تا...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 بهمنماه سال 1386 14:06
با اجازتون رفتم ۱ فروند کتاب چیپ درپیت جواد بی کلاس وقت هدر ده از فهیمه رحیمی خردیم؛ خوب کاری هم کردم، میخوام صد سال سیاه کتاب سیخونکی روشنفکری عصاقورت داده نخونم، تا اطلاع ثانوی رفتم تو کار همین نویسنده های لمپن پرطرفدار! (پارازیت... تازه اون دختره فروشنده که معلوم بود از اون خوره هاس و نوع مونث اون فروشنده ریش بزیه...
-
امروز
یکشنبه 21 بهمنماه سال 1386 10:23
امروز موندن تو خونه رو به اداره رفتن ترجیح دادم؛ نمیدونم این سیم کشی ساختمان اداره چه مشکلی داره که هر هفته یه روز از صب تا شب برقمون میره و اونوقته که باید از سرما مث بید بلرزیم و از بیکاری هم هی دور خودمون بچرخیم؛ خوب وقتی برق نباشه عملا دست آدم بسته ست. اسمش و نبر هم لابد میمیره اگه تعطیلمون کنه تو اون وضعیت؛ از...
-
من و کار و زندگی و ... بازم من! (۱)
دوشنبه 15 بهمنماه سال 1386 21:09
من در پی هدفم هستم، تأیید دیگران برام اهمیتی نداره . (اول بگم قرار نبود انقدر طولانی بشه ولی خوب شد، من نمیتونم پستم و تو 2 بخش بگم یعنی تو ۲ بخش پی در پی میگم... ولی تو اگه خواستی تو دو نوبت بخون پست و. اگرم نخواستی که اصلا نخون چون خیلی زیاده) از همه فایلا چک پرینت گرفتم که توخونه رووشون کار کنم چون اصلا نخوندم...
-
من و کار و زندگی و ... بازم من!(۲)
دوشنبه 15 بهمنماه سال 1386 20:57
آینه اتوموبیل برای این نیست که رو به عقب رانندگی کنی؛ پس از گذشته درس میگیرم نه اینکه در گذشته زندگی کنم. من یه آقایی و میشناسم که قرار بود فروردین گذشته با یک دختر خانوم خوب نامزد و بعد از چند ماه عقد کنه، ولی اون روز هنوز که هنوزه نرسیده؛ میدونی چرا؟ چون آقا فکر میکنه چون دیگه مث قبل از نامزدش خوشش نمیاد و عاشق کشته...
-
امروز
چهارشنبه 10 بهمنماه سال 1386 09:12
امروز روز قشنگی است، اگر بگذارند! (پارازیت... این بگذارندش خیلی موهوممه!) وقت نداری، انقدر کارات مونده و نرسیدی انجامشون بدی و بازم کار رو کار اومده که نمی دونی باید چی کار کنی؟! ته دلت قلقلک میاد که به حرف شیطونه گوش بدی و همه کارات و بذاری کنار و دستاتو بذاری کنار گوشت و با تمام قوا جیغ بزنی!!! تند تند فایلهای ترجمه...
-
من !
شنبه 6 بهمنماه سال 1386 09:30
این زندگی به هر نمی دانم کجا که می خواهد، برود؛ اما من عشق را به میان کلمه خواهم کشید؛ من و اعدادی که رج می زنند، امروز ۶ بهمن است.* خیلی زور داره به جای ساعت ۳۰/۷، ۲۰/۶ صبح از خواب بیدارشی؛ خیلی زور داره وقتی هنوزم خوابت میاد و حسرت ۱ دقیقه خواب بیشتر و می کشی، مجبور بشی یه تکون اساسی به خودت بدی و بلندشی؛ خیلی زور...
-
...
شنبه 29 دیماه سال 1386 20:11
حوصله ندارم از اولش بگم، پس از آخرش میگم==> عین توپ جلو در مجتمع خوردم زمین گروپـــــــــــی بعدشم ضعف کردم... محمد همرام نبود... منم اومدم بالا انقدر گریه زاری کردم و کولی بازی درآوردم که طفلی یه عالمه عذاب وجدان گرفت که چرا همرام نیومده بود... حالا دیگه قول داده هرجا خواستم برم همرام بیاد این نتیجه اخلاقی زمین...
-
هویجوری...
سهشنبه 25 دیماه سال 1386 13:57
به دیدارم بیا هر شب در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند دلم تنگ است بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند شبم را روز کن در زیر سر پوش سیاهی ها دلم تنگ است بیا بنگر چه غمگین و غریبانه در این ایوان سر پوشیده وین تالاب مالامال دلی خوش کرده ام با این پرستوها و ماهی ها و این نیلوفر ابی و این تالاب مالامال شب افتاده است و من...
-
...
چهارشنبه 19 دیماه سال 1386 22:09
این تلفن خراب نیست... تو معرفت نداری نامه ها بی جواب نیست... تو معرفت نداری راه من و تو دور نیست... تو از ترانه دوری کوچه ها بی عبور نیست....تویی که سوت و کوری ~~~~~~اوووووو....لالالا~~~~ تو بی صداترینی....من از ترانه لبریز تو یک بهار زردی... من گل سرخ پاییز حتی خبر نداری کجای این سکوتی شاپرک رهایی یا شام عنکبوتی این...
-
...
شنبه 15 دیماه سال 1386 14:24
انقدر از دست بابام عصبانی و ناراحتم که حد نداره... یعنی راستش و بخوای بیشتر ازش دلگیرم تا عصبانی... ظاهرا چند شب بوده که بی خوابی میزنه به سرش و نصفه شبی بیدار میشه و تلویزیون و روشن میکنه... از اون طرف هم بهزاد بیدار میشه.... نمیدونم قبلا گفتم یا نه بهزاد عقب موندگی ذهنی داره... خیلی چیزا رو می فهمه ولی خیلی چیزا رو...
-
...
شنبه 17 آذرماه سال 1386 23:02
چقدر این برنامه خونه به خونه یا فیتله مجید قناد قشنگه... چقدر آهنگای شاد و قشنگی و اجرا میکنند... چقدر با مزه شده برنامه هاش... خداییش این بچه های جدید عجب شانسی دارند... زمان ما که بود همش یا اون آهنگه رو که اون پسره میخوند (پارازیت... باز از مسجد شهر صوت قرآن آید... بقیه اش یادم نیست) و میذاشتند یا اون قل قلی بی مزه...
-
جین آستین
دوشنبه 12 آذرماه سال 1386 21:29
همین چند دقیقه پیش فیلم Becoming Jane تموم شد باورم نمیشه ۲ ساعت میخکوبم کرده بود به صندلی ... نمی تونستم جم بخورم فیلم، داستان زندگی جین آستینه؛ درواقع فکر کنم منظور از اسم این فیلم اینه که چه جوری میشه که جین آستین، جین آستین میشه. پس اینجوری بود؛ برا این بود که می گفتند شخصیت الیزابت تو کتاب غرور و تعصب خیلی شبیه...
-
امروز ...
چهارشنبه 30 آبانماه سال 1386 15:37
شنیدی بعضیا میگند دلم برا خودم تنگ شده؟ نمونه اش همین جناب آقای محمدعلی بهمنی که اصلا اسم یکی از کتابای شعرش و گذاشته == گاهی دلم برا خودم تنگ میشه ! من تا دیشب معنی این حرف و نمی فهمیدم و همش فکر میکردم عجب اسم لوس و مسخره ای و گذاشته رو کتابش...تا اینکه دیشب رآس ساعت ۱۰:۳۰ شب درست وقتی که پنجره اتاق که رو به اتوبان...
-
عکس العمل ...
یکشنبه 27 آبانماه سال 1386 11:28
این اس ام اس و الی برام فرستاده: اینجا آسمان ابریست... آنجا را نمی دانم اینجا شده پاییز... آنجا را نمی دانم اینجا فقط رنگست... آنجا را نمی دانم اینجا دلی تنگست... آنجا را نمی دانم *** when I see the sky, I see you! when I see the ocean, I see you! when I see the sun, I see you! when I see the moon, I see...
-
امروز
یکشنبه 20 آبانماه سال 1386 16:20
هفته ای که نکوست از شنبه اش پیداست... دیروز که از حال و نفس رفتم از بس کار کردم تو اداره ... امروزم که از دیروز بدتر... دیگه الان گفتم هرچه باداباد ...نیم ساعت مونده این نیم ساعت و هم کار نمی کنم... آخه تو هر اداره ای هرکی برا خودش دیگه کم کم یک ساعت و استراحت میکنه تحت همون اسم معروف ناهار و نماز ... (پارازیت... والا...
-
امروز
دوشنبه 14 آبانماه سال 1386 12:13
آقای ایکس و اخراجش کردند درسته خیلی ازش بدم میومد ولی اصلا دلم نمیخواست اینجوری از نون خوردن بیفته بیچاره... البته تقصیر خودش هم بود دیر می اومد اداره ...کارهاشو یا اشتباه انجام نمیداد یا دیر یا اصلا انجام نمیداد ... ولی با این وجود بازم دلم براش میسوزه.... خیلی وجدانم هم درد گرفته چون من خیلی باهاش جرو بحث می کردم...
-
سلام
شنبه 12 آبانماه سال 1386 17:57
نمی دونم برات پیش اومده یا نه ولی بعضی وقتا یه حرفایی تو گلوی آدم قلنبه میشه که آدم نمی دونه چی کار کنه باهاشون ... درست عین بغضی که تو گلو میشکنه و واقعا دردآوره حرفای دل هم همونجوری دردآور میشه اگه آدم بیانشون نکنه ... گاهی اوقات به یکی میخوای یه حرفی بزنی بلکه بتونی آرومش کنی ولی ذهنت سفید سفید میشه و تویی که به...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 آبانماه سال 1386 08:54
نمیدونم چرا الکی خوشحالم... نمیدونم چرا دارم از کارم احساس رضایت میکنم (پارازیت... البته تا حدی) نمیدونم چرا حرفایی و که قبلا اگه نمیگفتم خفه ام می کردند و احتمالا حناق ( دیکته اش درسته؟) می گرفتم و حتما باید میگفتمشون الان دیگه میتونم نگم و هیچ اتفاقی هم برام نمیفته... نمیدونم چرا حرفایی و که قبلا نمیتونستم بگم الان...
-
...
دوشنبه 23 مهرماه سال 1386 11:12
۵ شنبه رفتم انقلاب و چندتا کتاب گرفتم بعدش رفتم انتشارات هاشمی بازم چندتا کتاب گرفتم بعد رفتم اون کتاب فروشی بزرگه سر ایرانشهر ولی تعطیل بود... نمی دونم چرا ولی همه کتابام یه جورایی یه جوری بودند....الان اسمشون یادم نیست خونه که رفتم مینویسم اسمشون و ولی یکیش در مورد زندگی شیخ اشراق (سهروردی) است ( قلندر و قلعه اثر...
-
آقای ایکس
سهشنبه 17 مهرماه سال 1386 11:56
آقای ایکس: خانم مانوی ببخشید کامپیوتر من خرابه... میشه لطفا شما اون فلاپی های جداول عملکرد و از طریق زیگما از خانم محمدی بگیرید و به من بدید؟ منظور آقای ایکس از فلاپی ==> فایل!!! زیگما==> سیگما تحصیلات آقای ایکس==> کارشناس ارشد اقتصاد دانسته ها و اطلاعات آقای ایکس از کامپیوتر ==> بیلمز بیلمز... یه چیزی در...
-
سلام
شنبه 14 مهرماه سال 1386 14:35
آخ جونمی که بازم پاییره....چقدر من این فصل از سال و دوست دارم فقط خدا می دونه.... همیشه قشنگترین لحظات زندگیم در شش ماهه دوم سال اتفاق افتاده و بازم میفته ... اصلا انگار وقتی هوا سرد و خنک میشه هر لحظه برای من یه اتفاق قشنگه ... این روزا که همش دلم میخواد از صبح برم تو خیابونا و هی گشت بزنم و گشت بزنم ... حیف که نمیشه...