سلام

زیاد مطمئن نیستم ولی شاید دوباره move  کنم بیام اینجا ... نمی دونم برات سابقه داشته یا نه ولی توزندگی هستند آدمایی که باهات رشد می کنند و بزرگ میشند ... از خواهر یا برادر بهت نزدیک تر میشند ... محرم اسرارت میشند و تو هم همین نقش و براشون ایفا میکنی ولی ... ولی از یه سنی که بگذری شاید بعد از ۱۸ سالگی شاید بعد از ۲۰ سالگی و شاید بعد از ۶۰ سالگی .. نمی دونم بستگی به ظرفیت آدما داره ... می بینی راهت از اونا جداست ... می بینی با هر پیشرفتی که تو میکنی و ممکنه اون دوست قدیمی نکنه...ازش فاصله میگیری... یواش یواش حس بد حسادت تو وجود دوستت رخنه میکنه و دیگه مث قبل باهات خوب نیست ... دیگه مثل قبل مث خواهر یا برادر خیرت و نمی خواد... دیگه مثل قبل محرمت نیست ... دیگه از این به بعد باید با یا الله بذاری بشینه پای حرفات ... نامحرمه دیگه ... از اینا هم شاید فراتر بره ... تا جایی که بتونه سعی میکنه اذیتت کنه ... حسادت آخه عقل و ازش گرفته ... سعی میکنه جلوی همه ی کسایی که دوستت دارند و دوسشون داری و رو تو یه حساب دیگه میکنند ... کنف و ضایع ات کنه ... اگه کنف نشدی براش مهم نیست یه مهر دروغ از خودش درمیاره و یه کار نکرده رو یا یه حرف نزده رو می چسبونه بهت... اوضاع از این وخیم تر زمانی میشه که فرد ایده آلی که اون برا باقی زندگی انتخاب کرده اون فرد ایده آل نباشه یا شاید با شناخت واقعی دوستت بشه همون غول بی شاخ و دمی که دوستت ازش می ترسید و برعکس اونی که از این به بعد شریک زندگی تو شده همونیه که دوستت می خواسته! می تونی تصورش و بکنی که چی میشه... همونی میشه که الان برا من و یک دوست قدیمی (پارازیت ... که الان البته یه دشمنه شایدم از قدیم دشمن دوست نما بوده ... نمی دونم) اتفاق افتاده ... هر دو با هم در یه زمان ازدواج کردیم و لی نتایج ازدواجامون با هم خیلی فرق داره ... من با اون دوست الان خیلی وقته قطع رابطه ام ولی اون میاد و وب بلاگم و می خونه و تو قسمت نظرات حرفایی و برام می نویسه که از بیانشون شرم دارم ... هیچ وقت فکر نمی کردم این حرفا رو یه روز از زبون یه خانم بشنوم ولی متاسفانه ... بر عکس اون که الان همه وجودش بخل و کینه و حسده ... من براش هر روز دعا میکنم (پارازیت ... ولی بی نهایت ازش ناراحتم و همیشه اون علامت سوال گندهه گوشه ذهنمه که چرا؟! اینهمه آزار و اذیت این و اون برا چی؟ آخه فقط من نیستم که اون اذیتشون میکنه ... مادر.. برادر ... برادر زاده ... زن برادر ... خونواده ی شوهر و ... هم هستند که ازش ناراحتند و همه باهاش قطع رابطه کردند) براش دعا میکنم که خدا نیش کلام و ازش بگیره و بجاش نرمی و لطافت بهش بده ... از صمیم قلب دعا میکنم که خدا تو روابطش با دیگرون کمکش کنه و نذاره با دیدن هر موفقیتی حس سیاه حسادت بهش غلبه کنه  و مثل مار به همه نیش نزنه..... خلاصه فکر کنم دوباره مجبور بشم از اون وب بلاگ بیام اینجا ... البته برام مهم نیست که اون حرفام و بخونه و برام حرفای زشت و نامربوط بزنه چون من حرفاش و نمی خونم ... یعنی قسمت نظرات و که میخوام باز کنم اول با کاغذ اسم افراد و می خونم و به کامنتی با اسم اون یا کامنت بدون نام که میرسم کاغذ و میذارم رو نظرش و فوری پاکش می کنم... ولی درسته برام مهم نیست ولی از یه طرفم نمی دونی چقدر دلم میگیره و قلبم میشکنه ... چطور آدم می تونه به کسی که نون و نمکش و خورده و واقعا حق به گردنش داره این حرفا رو بزنه؟ آخه مگه چقدر این بشر دو پا می تونه نامرد و بی چشم و رو ونمک نشناس باشه؟ چقدر؟ ولی به تو یه توصیه خواهرانه میکنم ... همیشه سعی کن خودت باشی و سعی نکنی رفتار و گفتار کسی و تقلید کنی ... مخصوصا جلوی کسی که می خوای باهاش ازدواج کنی خود خود خودت باش ...اگه خوش اخلاقی خودت باش... اگه بد اخلاقی خودت باش... اگه صبوری خودت باشی... اگه ناشکیبایی خودت باش... آدما سلایق مختلف دارند ...تو و روحیاتت مسلما برای کسی زیبا و و جذابه که مثل خودتت باشه... با همون حالات و روحیات ...اگه خودت نباشی و سعی کنی رل بازی کنی... میشی دوست من که عادت داشت جلو همه فیلم بازی کنه و کسی و از خودش نشون بوده که ۱۸۰ درجه با خودش واقعیش فرق داره ... یه آدم بد دهن و عصبی هرگز نمیتونه نقش یه آدم متین و مودب و برای یه عمر بازی کنه و بر عکس... یه جا می بره و کم میاره ... مثل این خانم ... که وقتی خود خودش شد ... دیگه کسی حاضر به تحملش نشد ... اصلا کلا ریا بد چیزیه ... بد چیزیه!

بگذریم ... دفعه بعد نمی دونم کی بیام اینجا ولی فکر نکنم زیاد طول بکشه ... به احتمال خیلی زیاد از این به بعد اینجا بنویسم ...تا اون موقع ... در پناه حق باشی.