امروز

امروز روز قشنگی است، اگر بگذارند! (پارازیت... این بگذارندش خیلی موهوممه!)
وقت نداری، انقدر کارات مونده و نرسیدی انجامشون بدی و بازم کار رو کار اومده که نمی دونی باید  چی کار کنی؟! ته دلت قلقلک میاد که به حرف شیطونه گوش بدی و همه کارات و بذاری کنار و دستاتو بذاری کنار گوشت و با تمام قوا جیغ بزنی!!!
تند تند فایلهای ترجمه ات و باز می کنی و شروع می کنی به ویرایش، هنوز ۲ تا فایلم اصلاح نکردی که==> جیــــــــــــــــــز!!! باز شروع شد، برق رفت! دقیقتر بگم فیوز پرید! نمیدونی چرا هر جا تو میری یا باید برق بره یا فیوز بپره؟! نکنه تو هم چند هزار واتی؟! حالا چاره چیه، اصلا ولش کن؛ چندتا متن میذاری جلوت و شروع میکنی به ترجمه. کم کم مورمورت میشه، دستات شروع می کنن به یخیدن؛ نمیدونم چرا حس می کنی عین اون دلقک موفرفریه، مماخت قرمز شده! حالا تو این اوضاع و احوال همین و کم داشتی! ناچار زنگ می زنی به خانم مسئول دفتر اسمشو نبر:  بابا خانم فلانی چرا باز برقا رفت؟ خوب زنگ بزنید یه برقکار درست و حسابی بیارند، اینکه نشد آخه! هرچی کار کرده بودم پرید! خانوم فلانی: منم مث شما خانوم مانوی. حالا وسائلتون و جمع کنید و با خانم همکار بیایید پایین برید اتاق آقای ایگرگ اینا تا برق طبقه تون درست بشه. (پارازیت... فقط برق طبقه سوم که ما باشیم مشکل داره) دلت نمیخواد بری ... آخه اصلا راحت نیستی اونجا، ولی چاره ای نیست. با خانم همکار شال و کلاه می کنید و میرید پایین.
متن و میذاری پیش روت و شروع میکنی. هنوز ۲ صفحه ترجمه نکردی که اس ام اس میاد برات؛ شماره رو نگاه میکنی، ایرانسله، ولی تو کسی و که ایرانسل داشته باشه نمیشناسی؛ پیغام و باز میکنی: به فارسی: دوستت دارم، به انگلیسی I love you به عربی: انا احبک به فرانسه... به ایتالیایی..... دیگه به چه زبونی بگم دوستت دارم! ولش کن بابا، اشتباه فرستاده. هنوز پیغام اولیه رو پاک نکردی که دومی میاد: کاش هرگز در محبت شک نبود... تک سوار مهربانی تک نبود... کاش بر جانی که در قاب دل است... واژه تلخ خیانت حک نبود! ابروت و می بری بالا! به خودت میگی این بیچاره یا یه دختره که دوست پسرش ولش کرده یا برعکس، گناه داره بذار بهش پیغام بدم که داره اشتباه میفرسته، همین کار و هم میکنی، ولی سیم ثانیه بعد عوض اینکه پیغام ‹‹ببخشید اشتباه کردم›› و دریافت کنی، این و دریافت می کنی ==› تحصیلات شما چقدره؟ نوچ... هیچم اشتباه نمی کنی، درسته اینا شاخای تو هستند که سعی دارند با قدرت تمام از مقعنه ات بزنن بیرون! پیش خودت می گی عجب آدم پرروئیه ها، الان حالش و میگیرم! بهش جواب میدی: دوم راهنمایی! نیشتم تا بناگوش باز میشه که حالشو گرفتم، ولی پیغام بعدی که میاد، هم دیگه شاخات با خیال راحت از مقنعه ات رد شدند هم چشات از حدقه زدن بیرون: پس چه جوری معلم شدین؟ به خودت میگی این پدرسوخته هرکی هست میخواد اذیتت کنه، لابد اون دختره دوست سابق تلفنت و داده به کسی که اذیتت کنه. جواب میدی: بهتون گفتم که اشتباه گرفتید من معلم نیستم. (پارازیت... تازه دروغم نگفتی نیستی دیگه... تو معلم بودی... گذشته ساده... ولی مجبور نیستی زمان گذشته ساده رو برا طرف توضیح بدی) جواب میاد: ببخشید اشتباه گرفتم. یهو میفهمی کیه... بابا یا نداست یا ناهید، دو تا خواهرند که اون قدیم ندیما شاگردت بودند، تا حالا ۱۰ دفعه شماره عوض کردند و عین ۱۰ دفعه رو هم سر کارت گذاشتند. میگی: خواهش می کنم ناهید خانوم! اینار زنگ میزنه، با خنده جواب میدی: بله؟ .... الو؟ از اون طرف سر و صدا و همهمه میاد ولی مخاطب تو حرف نمیزنه! متاسفانه باید اقرار کنی که اشتباه کردی، نباید سریع مث بز جواب تلفن و میدادی! ناهید که نیست هیچ، همون پدرسوخته مزاحمی ایه که فکر می کرد! فوری پیغام میدی: ببخشید اینبار من اشتباه کردم. بعد به خودت میگی اصلا به جهنم. هر کی هس باشه. دوباره متن و میذاری جلوت، اولین کلمه رو که میخونی، باز گوشیت می لرزه، اینم ایرانسله ولی مال کرجه ۹۳۶ است. جواب میدی، (پارازیت... خوب اخمخ نباید جواب میدادی!!!) یه پسر جوونه، میگه ببخشید من چند تا اس ام اس اشتباه براتون فرستادم، می خواستم عذرخواهی کنم. میگی خواهش میشه و قطع میکنی. اینبار این یکی شماره پیغام میده: سلامی چو بوی خوش آشنایی.....دیگه لازمه بازم ادامه بدم؟ دیگه معلومه که امروز دیوونه گیر شدی رفت پی کارش... گفتم که روز زیباییه اگه بگذارند که نذاشتند، دیگه اعصاب مصابی هم موند برات؟
حرفت و  اصلاح میکنی==>
امروز روز زیبایی بود ولی انقدر سنگ انداختن پایین و رو اعصابت بندری رقصیدن که نذاشتند زیبا بمونه!!!

نظرات 7 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 02:51 ب.ظ

سلام بهاره جان
جوابشو نمیدادی . اینا منتظرن که تو جواب بدی تا موضوع رو کش بدن . اگه بازم سه پیچ شد جواب نده .
قربانت محمد

نیلوفر چهارشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:43 ب.ظ

سلام بهاره جون خوشگلم..پات چطوره ؟بهتر شدی ؟
چند روز پیش یکی از دوستای منم تو برفا سر خورده بود از دست و پا ناقص شد !شکست رفت پی کارش!امتحانشم نتونست بده ..پس ببین بدتر از توام هستند ..خدارو شکر کن!
هر ۲تا قالب هاتم خوشگلن این رنگش قشنگه ..یه جورایی آرامش میده ولی دیگه اون دخمله اون بالای صفحه ات نیست !من اون دخمل رو دوست میداشتم!
از این مزاحم ها هم که دیگه نگو ..چند وقت پیشم من یه اس ام اس داشتم نوشته بود ..سلام اگه دختر هستید سن و تحصیلات و شهرتون رو برام اس ام اس کنید با هم بیشتر آشنا شیم!!!!!میبینی بهاره جون ملت مخشون تعطیله به خدا !
در ضمن من ۲۴سالمه جیگمل رشته امم ارتباطات ..
ولی مردا بعضی وقتا خیلی مظلوم میشن پشمک منم اینطوریه یه موقعها انقذه دلم برای مظلومیتش کباب میشه!!!!!!!!!!!(به قول خودت خدا به دور!!)
من ۱شنبه از شر امتحانام خلاص میشم اونوقت تند تند میام پیشت لواشک!!
فعلا بای جوجووووووووووو...!

سلام نیلو جونم... خوفی؟
پام تقریبا خوب شده فقط یه زخم کوچولو مونده ازش که با خیرگی هرچه تمامتر خیال خوب شدن نداره... میسی دوستم که به یادمی:)
طفلک دوستت از من بدشانستر بوده ... خیلی ضرر کرد که اینجوری...
من خودمم اون دخمله رو دوست میداشتم... حالا بعد از یه مدت دوباره میارمش:)
اون مزاحم تو که دیگه نوبر بوده:)))))))))))))))))) چقدر پر رو بوده اون...
ایشالا آخرین امتحانت هم توپ توپ بدی و بشی شاگرد اول دانشگاه:)
مواظب خودت باش دوستم:)
در پناه حق باشی.

..خانومی.. پنج‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 12:12 ق.ظ http://hessezibayezendegi.blogfa.com/

عجب!
مردم بیکار هنوز هم فراوون هستن مثل اینکه..جدا اگه وقت و هزینه اش رو میذاشت مخ یکی رو بزنه که بیشتر جواب میداد..اخه اینا مخ خودشون هم کار نمیکنه!

مستانه پنج‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 01:05 ق.ظ http://baadbadak.blogsky.com/

کاش برای زیبا بودن روزهامون به دیگران وابسته نبود.

طرف چند تا شماره داشت کلا؟؟؟

۳ تا شماره داشت...۲ تا موبایل یکی هم تلفن ثابت.

مهم نیست پنج‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 08:45 ب.ظ http://myhut.blogfa.com

به قول خودم مهم نیست. بهترین کار همونه که جواب ندی گویا. و آنگاه که خبر مرگشون ادامه می دن بازم یه مهم نیست بگی و اس ام اس ها رو لاجرعه پاک کنی.
خلاصه اینکه جواب دادن و ندادن هر جفتشون به قول یارو یه حسن خوبی دارن و یه حسن بدی.. و حسن خوبی جواب ندادن اینه که لااقل آدم آخرش خودشو فحش نمی ده.

مهم نیست یکشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 11:32 ق.ظ

آرشیو رو خوندم. به نظر من هم اسم مهم نیست. البته من بیشتر بر این عقیده هستم که اسم تو این دنیای مجازی اصلا مهم نیست. به هر حال هر اسمی شما بخواین صداتون می کنیم :)

مستانه دوشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:29 ق.ظ http://baadbadak.blogsky.com/

قسمت بعدی قصه مون رو نوشتم. خوشحال می شم بیای پیشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد