سلام

آخ جونمی که بازم پاییره....چقدر من این فصل از سال و دوست دارم فقط خدا می دونه.... همیشه  قشنگترین لحظات زندگیم در شش ماهه دوم سال اتفاق افتاده و بازم میفته ... اصلا انگار وقتی هوا سرد و خنک میشه هر لحظه برای من یه اتفاق قشنگه ... این روزا که همش دلم میخواد از صبح برم تو خیابونا و هی گشت بزنم و گشت بزنم ... حیف که نمیشه ... فقط پنجشنبه ها میشه که اونم گذاشتیم برای کارای اداری که در طول هفته نمیتونیم انجام بدیم ... این هفته هم نمیشه ولی هفته دیگه رو محاله به کار دیگه ای اختصاص بدم ... از صبح میریم بیرون تا شب ... میخوام برم انتشارات هاشمی ببینم کتاب جدید چی داره بعدشم برم سر ایرانشهر اون کتابفروشی بزرگه چندتا کتاب هم از اونجا بخرم بعدش... بعدش لابد میریم ناهار میخوریم بعدشم شاید رفتیم سینما (پارازیت... سینما بستگی به فیلمای روی پرده داره) شایدم رفتیم آریاشهر و از اون فیلم فروشه چند تا دی وی دی مشتی گرفتم .... آخ جون... ذوق میکنم آی ذوق میکنم....

کتاب همخونه رو دیشب تموم کردم ... خوشم اومد ازش... داستان یه تم ملایم و قشنگ داره بدون حرص خوردن و اعصاب خردی... کتاب عادت میکنیم زویا پیرزاد و هم برای بار چهارم دارم دوباره میخونمش ... اه خوب چی کار کنم... دوسش دارم!!!

ستاره جونم اینا آخه مگه من قبلنا چه جوریا مینوشتم که الان دیگه اونجوریا نمینویسم آیا؟

همونجور که قبلنا هم به استحضار رسانده بودم ....از دولتی سر  کار زیاد در آن فسقل خانه... مقادیری لاغر نموده و سایز کم کرده ام ... البته خود  که چیزی نفهمیدم لکن اینها همه بنا به اظهارات اطرافیانم بود که هر کدام که دیدند مرا گفتند دیدی بشت گفتیم بری سر خونه زندگی خودت لاغر می شوی... تازه بعدش با بدجنسی هرچه تمامتر بهم وعده دادند که حالا از این بدتر هم میشود فقط اندکی صبر بنما! که میخواهم هزار سال سیاه صبر ننمایم! بدجنسای خبیث!!!

 چند وقت پیش یک فیلم گرفتم با اسم : Imagin you and me  یا me and you درست یادم نیست...تهیه کننده این فیلم هم بی بی سی بود ... داستان در مورد ۲ تا دختره که عاشق هم میشند ... یکیش گل فروشه بعد روز عروسی اون یکی گلای عروسی و برده بوده اون یکی هم درست موقع عقد گل فروشه رو میبینه و همونجا عاشقش میشه اخر سر هم از شوهرش جدا میشه و میره پیش گل فروشه !!! این نمیدونم چندمین فیلمیه که بی بی سی در مورد همجنس بازا درست میکنه ! حالم به هم خورد از دیدن این فیلم ... احساس میکنم با این فیلما میخوان فرهنگ همجنس گرایی و اول تو کشور خودشون و بعدم تو دنیا تبلیغ کنند... حالا من کاری ندارم اونایی که واقعا بیمارند قضیه شون فرق میکنه ولی برا بقیه که بزور دارند این کار و میکنند ... نمیدونم والا چی بگم...درست مثل فرهنگ دوست دختر و دوست پسر که همه جای دنیا الان دیگه مساله عادی و پیش و پا افتاده ای شده و تو ایران هم تقریبا جا افتاده حالا تو کل ایران هم نباشه لااقل تو تهران که اینجوریه ... ولی ظاهرا قراره از چند سال بعد نسل ماها که پدر و مادر میشیم بچه هامون و از دوستی و مراوده با دوستان همجنسشون منع کنیم... ایرانیا هم که ماشالا تنها پیشرفت سریعی که میکنند تو این موارده ! خلاصه خدا آخر و عاقبت ما رو بخیر کنه با این فیلم سازا!!!!!!!

 

نظرات 5 + ارسال نظر
ورود 13- ممنوع/شرکت در جایزه 800دلاری شنبه 14 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 03:01 ب.ظ http://www.dvp.mihanblog.com

وبلاگت بسیارجالب ومفید بود شما هم به ما سربزنید اگر برایتان ممکن میباشد وبلاگهای من را در لینکستان خود قرار دهید تا زیر سایه شما نسیمی به ما بوزد و بازدیدکنندگان شما گوشه چشمی به وبلاگ ما داشته باشند پیروز باشید به امید روزی که وبلاگهای من باعث شادی و امید شما دوست عزیز شود=>


http://www.dvp.mihanblog.com
گنج7دریا
http://www.mamno-13.blogsky.com
ورود 13- ممنوع/شرکت درجایزه800دلاری

محمد یکشنبه 15 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 10:35 ق.ظ

سلام مینا جان
عروس خانوم گل
تا یه سال هنوز عروس خانومی بعدش همون مینا خانوم میشی ( چشمک ).
راستش پائیز رو بخاطر هوای بسیار خوبی که داره دوست دارم اما یه خورده که هوا رو به سردی میره و برگ درختا زرد میشه و به کف خیابونا که میریزه دلگیر میشه بخصوص غروب پائیز بد جوری سنگینه .
خوشحالم که دارید خوش تیپ تر میشید . مربوط به شوهر کردن نیست مربوط به استرسهای قبل از ازدواجه . در خصوص همجنس بازی هم من بعید میدونم فرهنگ این موضوع در جامعه ما جا بیوفته . اساسا مردم ما زیاد از این تیپ آدما خوششون نمیاد . البته اونایی که بیماری دارن از این موضوع مستثنی هستند .
در مورد دوست دختر و دوست پسر هم دقیقا همینطور که شما میگین . داره عادی میشه . یادمه چندین سال پیش اگه دختر پسری رو با هم میدیدن بلافاصله جلوشونو میگرفتن و سوال جوابشون میکردن یا میبردنشون کمیته و ازشون تعهد میگرفتن و مامان و بابا شون رو هم خبر میکردن . راستشو بخواید به این جونای الان حسودیم میشه ....!!!!!. خوب واسه خودشون خیلی راحت تو خیابون راه میرن . دل میدن و قلوه میگیرن !!!زمان ما سراسر خفقان بود . اگه با یه دختر تو خیابون میگرفتنت حسابتو تو کمیته میرسیدن و حالتو حسابی جا میاوردن .

قربانت / محمد

افرا یکشنبه 15 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 02:55 ب.ظ http://salamafra.persianblog.ir

سلام..خوشحالم از آشنایی ....بعد ها که فرصت بود بیشتر نوشته هات رو می خونم عروس خانم

ستاره دوشنبه 16 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 05:18 ب.ظ

سلاااااااااااااااااااااااااااااااام مینا جونم خوبی؟؟؟؟ نماز روزه هات قبول باشه خانم گل ..اول بهت بگم که تو بعضی چیزا خیلی شبیه همیم منم مثل تو عاشق پائیزم خیلی خوشگله ..من که دوست دارم از صبح تا شب (با جناب bf!!البته)برم تو شهر قدم بزنم و حااااااااااااااااااااااااااالشو ببرم...
یه تفاهم دیگه هم داریم ..من عاشق عادت میکنیم زویا پیرزادم ...معرکه اس اگه تو خوندیش من خوردمش!!!خط به خطشو حفظم خیلی باحاله ...در مورد سوالتم باید بگم که قبلنا خوشمزه تر مینوشتی!با کلمات بیشتر بازی میکردی،ته جمله هات یه شورو شوق بود ..اما تو ۲،۳پست آخریت همش از تلخی و غم و غصه و گلایه نوشتی..خوب البته اینا هم جزئی از زندگی نمیشه ندیدشون ...ولی به هر حال هر جور بنویسی مینا جون مشتری های خودتو داری ...

بازم پیشت میام عروس خوشگل...مواظب خودت باش..

بارون جمعه 11 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 06:09 ب.ظ

والا منم اگر تو فسقل خونه همش مینشستم فیلم میدیم لاغر میشدم. خالی بندی بود کار کردن یا جدی؟ از عروسهای این دوره و زمونه بعیده آخه...بهت بر نخوره ها. دیگه شده ام مار گزیده...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد