...

بعد از شونصد دفعه صحبت کردن با مستر عثمان از ترکیه و سنگ قلاب کردن جناب نامبرده با وعده‌های سر خرمن که رئیسم این هفته جواب نامه‌تان را می‌دهد... نه دو هفته ی دیگر پاسخ می‌دهد... امروز کاملا در حد نمنه باهاش صحبت کردم! یعنی تا می‌خواستم مطلبی را بگویم نمیدوانم چرا این مغز لامذهبم کامپلیتلی بلاک می‌شد و یادم می‌رفت چی می‌خواستم بگم و اصلا داشتم می‌گفتم بعد فکر کن مردک فلان فلان شده فکر کرده بود از ذوق اونه که هی مغز من ارور میده برگشته با یه لحن مکش مرگ ما میگه کی میشه بیایید ترکیه و از نزدیک همدیگه رو ببینیم و من حسابی از خجالتتون در بیام؟!!!!!!!! یعنی فقط خدا بهش رحم کرد که مغز من امروز تعطیله وگرنه ............ وگرنه هیچ غلطی نمی‌تونستم بکنم و باید خفه‌خون می‌گرفتم! هرچه باشد من یک کارمند دولت هستم و ناسلامتی می‌بایست مودب بوده و با مودیان خارجی (حتی آن پر رو و پدرسوخته هاش! هم) مث بچه آدم حرف بزنم. درنتیجه فقط تونستم بگم بنده عمرا ترکیه نیومدم و نمیام و نخواهم آمد؛ چرایش هم نان آو یور بیزینس بچه پررو!