فعالیت فراهنجار!

ظاهرش یک فیلم رمانتیک قشنگ بود به نام «امیلا» با بازی هیلاری سوآنک و ریچارد گر؛ ولی باطنش یه چیز دیگه بود! به عبارت بهتر و واضحتر، سی دی که درون جلد قرار داشت همونی نبود که باید می بود!  

ساعت 1:30 بامداد روز جمعه، با محمد بی خوابی به سرمان زده بود حسابی، تصمیم گرفتیم یک فیلم رومانتیخ خوشجل ببینیم، از بین فیلمها همانی را که گفتم انتخاب کردیم و گذاشتیم. فیلم اینجوری شروع می شود که پسری جوان با دوربین دستیش جلو در خانه منتظر دوست دخترش می باشد و خانم بعد از چند دقیقه سوار بر ماشین پورشه سفید رنگش وارد صحنه می شود... صحنه بعدی در آشپزخانه زوج جوان اتفاق میفتد که پسر رو به دختر می گوید که: از این به بعد از تمام لحظاتمون فیلم مگیریم تا ببینم که اون چیه که تو رو اذیت میکنه. تا اینجا ما هنوز نفهمیده بودیم که این فیلم املیا نیست بلکه فیلم «Paranormal Activity» می باشد! صحنه بعدی اتاق خواب زوج جوون را نشان می دهد که دوربین را جوری مستقر کرده اند که همه اتاقشان را نشان می دهد مخصوصا در اتاق و ته راهرو را. زوج جوان اولش کمی احساس معذب بودن می کنند از حضور دوربین ولی بعدش کم کم بهش عادت می کنند و با خیال راحت می خوابند. موضوع از شب پنجم به بعد هیجان انگیز و هیجان انگیزتر و نهایتا وحشتناک می شود! موجودی ناپیدا که معلوم نیست جن است یا روح اذیتشون میکند و بیشتر سعی دارد دختر را از پسر جدا کند! فیلم چنان درگیرمان میکند که اصلا یادمان میرود که بابا قرار بوده این تو ریچارد گر بازی کند و اصلا کی قرار بود فیلم رومانتیخ تبدیل به فیلم وحشتناک شود و مگر ما دو نفر مغزمان را خر لگد زده است که داریم نصفه شبی فیلم ترسناک می بینیم؟! کداممان شجاع هستیم من یا محمد که ول کن ماجرا نیستیم و هیچ کدام فیلم را عوض نمی کنیم؟! هاین؟! خوب همانطور که گفتم ما این مسائل یادمان رفته بود و در کمال بلاحت نشستیم فیلم را تا آخر تماشا کردیم و وقتی فیلم، به آن وحشتناکی تمام شد و در آخر هم کارگردان محترم لطف کردند و خاطرنشانمان کردند که این فیلم کاملا واقعی بوده و شخصیتهای داستان هم واقعی هستند و اصلا اصل فیلم با تمام مدارک و مستنداتش موجود است، تعداد ضربان قلبمان به خدا رسید و میزان وحشتمان ضربدر هزار گردید و اینگونه شد که از ترس و وحشت فراوان تا خود صبح عین وزغ بیدار نشستیم و وقتی همه جا روشن و سفید شد، آنوقت با خیالی راحت و آسوده تا خود ساعت 3 بعدازظهر به خواب ناز فرو رفتیم! 

البته بگم ها آن دسته از دوستانی که عاشق فیلمهای ترسناک هستند ممکنه از دیدن این فیلم هیچ احساس ترس نکنند، این فیلم فقط می تواند من و همسر عزیز و افرادی نظیر ما را که از این موجودات می ترسیم، بتراسند و بس! ولی از من گفتن شما هم از این جور فیلمها نگاه نکن عزیز دلم آخر به قول مادرم آدم مگر مرض دارد خودش دستی دستی خودش را بترساند و الکی الکی گاهی اوقات به سکته دهد خودش را هاین؟ نبین عزیز دلم، نبین از این فیلمها! حالا از ما گفتن و از تو نشنیدن!

و خداوند زن را آفرید!

 چه فرق می کند که “زن” از دنده آدم ساخته شده یا نه؟ مهم این است که اراده پروردگار بر این قرار گرفت که “حوا” را خلق کند.
 خداوند می دانست که آن دو از بهشت رانده خواهند شد؛ باز هم “حوا” را آفرید چرا که می دانست “آدم” به “حوا” نیاز دارد؛ نیازی که حتی از نیاز به زندگی در بهشت شدیدتر بود. می دانست که “آدم” زندگی بر خاک ولی همراه “حوا” را به زندگی کردن در تنهائی بهشت ترجیح خواهد داد. پروردگار لبخندی زد و سرخود را تکان داد و “خداوند زن را آفرید”. 

منبع: ایمیل

خبر

بی انصافها نمی گذارند پایم به اداره برسد، لبخندِ به پهنای صورتم را که خودشان می گویند سرشار از انرژی مثبت است را تحولشان دهم و بگویم: سلام؛ همان دم که لب از لب باز می کنم تا بگویم سـ.... مثل رگبار اخبار جدید را به مغزم فوروارد می کنند==> میدانی قرار است به زودی سازمان را از تهران منتقل کنند به قزوین یا قم یا هشتگرد و یا ورامین! و تو همینطور که در مغزت مسیرهای گفته شده را که اتفاقا هیچ ربطی به هم ندارند (یکی شرق، یکی غرب یکی به سمت جنوب) را دنبال می کنی، به عمق فاجعه پی می بری! چه قزوین باشد چه قم چه هشتگرد و چه ورامین، بهرحال محل کار تو تهران نخواهد بود! همان دم لبخند پرانرژی به روی لبانت می ماسد و کلمه ی سلام در همان سین اول تمام می شود و خیره می شوی به دو چشم حیران و وحشتزده ای که در شیشه کتابخانه منعکس شده اند؛ گمانم چشمان توست که به اندازه یک گرودی بزرگ، از حدقه بیرون زده اند! ناراحت نیستی از اینکه باید بروی فقط مانده ای حیران که پیش اینهمه سازمان و اداره ی بزرگ دولتی، چرا اداره شما که کل پرسنلش به 200 نفر هم نمی رسد باید برود؟! یعنی مشکل ترافیک تهران با انتقال این 200 نفر (تو بگو با خانواده هایشان 500 نفر!) حل می شود؟ ولی باز خود را ناراحت نمی کنی و ته دلت امیدواری به اینکه اینان روزی صدها قول و  وعده می دهند ولی هیچکدام را عملی نمی کنند، این هم قولی است مثل هزاران قول دیگر!

ولی با این حال کلا هفته ای که با چنین خبری شروع شود خدا بخیر کند آخرش را!