...

این تلفن خراب نیست... تو معرفت نداری
نامه ها بی جواب نیست... تو معرفت نداری
راه من و تو دور نیست... تو از ترانه دوری
کوچه ها بی عبور نیست....تویی که سوت و کوری
~~~~~~اوووووو....لالالا~~~~
تو بی صداترینی....من از ترانه لبریز
تو یک بهار زردی... من گل سرخ پاییز
حتی خبر نداری کجای این سکوتی
شاپرک رهایی یا شام عنکبوتی

این تلفن خراب نیست... تو معرفت نداری
نامه ها بی جواب نیست... تو معرفت نداری

خیلی آهنگ قشنگیه نه؟...نه؟ این آهنگه قشنگه ... تو سلیقه نداری (پارازیت... این یه تیکه رو با ریتم آهنگ بخون... اینی که دارم میگم نه اون تیکه قبیله رو میگم بابا... اصلا ولش کن بی خیال ) امروز و رفتم اداره ولی فردا رو بگو باز باید بمونم تو خونه ایش  ...

می خواستم امسال هم عاشورا عدس پلو بدم ولی هیچ کارم و نکردم شاید گذاشتم اربعین غذا دادم...شایدم ۲۸ صفر ...البته ۲۸ صفر بعیده رو به غیر ممکنه چون مامانم اون روز شله زرد می ده و در نتیجه هم ۱ قابلمه کم میارم و هم یک اجاق گاز... نمیدونم چی کار کنم... نذر نداشتنم که بگم باید نذرم و ادا کنم... همینجوری پارسال زد به سرم که عاشورا غذا بدم... ولی امسال راستش و هم بخوای یه خرده بگی نگی پولوس ملوس هم کم آوردیم...محمد آقا بالاخره تصمیمش و عملی کرد و ماشین و عوض کرد... در نتیجه هرچی بود و نبود و گذاشتیم رو پول ماشین و خلاصه اینی شد که فعلا این ماه اگه بخوام نیتم و عملی کنم باید قید ۴۰۰ - ۵۰۰ تومن و بزنم (پارازیت...پارسال شد ۳۰۰ تومن و از اونجاییکه همه چی دوبرابر شده امسال لابد سر به ۴۰۰- ۵۰۰ تومن میزنه) ...که نمی تونم... از اونطرف هم میخوام تولد مامانم که ۲۰ روز دیگه است براش یه چیز خوب بگیرم آخه بعد از عروسی براش هیچی نگرفتم و گفتم سر تولدش جبران میکنم برای تو هم همیشه وقتی درست زمانی که به پول نیاز داری از کفت میره؟ تازه تو این قاراشمیش رفتم از عابر بانک پول بردارم ۱۸۰ هزار تومنم و خورد... تو این بی وقتی باید برم بانک ملت مرکز که خیابون طالقانیه و پرینت حسابم و بگیرم و ببرم اون بانک سامان پول مردم خور که از روی کد نوشته شده رو پرینت حرفم و قبول کنه و پولم بدهحالا آیا بده آیا نده... خلاصه از خدا خواستم خودش یه جور کمکم کنه...  حالا تا ببینم چی میشه.... تو هم برام دعا کن خوب؟

این شعره هم نمیدونم از کیه ولی تو این کتابه که نمیگم اسمش چیه نوشته:

ای عاشقان عهد کهن

                  نفرینتان به جان من

                                       او را رها کنید

نفرین اگر به دامن او گیرد

                   ترسم خدا نکرده بمیرد

                                      از ما دو تن به یکی اکتفا کنید

                                                                           او را رها کنید ...

فعلا همینا تا بعد....

نظرات 2 + ارسال نظر
محمد شنبه 22 دی‌ماه سال 1386 ساعت 09:30 ق.ظ

سلام بهاره جان
ماشین نو مبارک .
واسه نذرت هم زیاد ناراحت نباش . میتونی کم بپزی . در حد ۴۰ یا ۵۰ نفر
در مورد پول هم بگم که دقیقا زدی به هدف . همون لحظه ای که شیدا به پول نیاز پیدا میکنی پول میشه خرگوش و ما لاک پشت .
شعر پاوین خیلی زیبا بود .
قربانت محمد

بارون دوشنبه 24 دی‌ماه سال 1386 ساعت 07:39 ق.ظ http://man-o-baroon.blogsky.com

آخی. درکت میکنم. خیلی سخته خورده شدن پول...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد