سلام

نمی دونم برات پیش اومده یا نه ولی بعضی وقتا یه حرفایی تو گلوی آدم قلنبه  میشه که آدم نمی دونه چی کار کنه باهاشون ... درست عین بغضی که تو گلو میشکنه و واقعا دردآوره حرفای دل هم همونجوری دردآور میشه اگه آدم بیانشون نکنه ... گاهی اوقات به یکی میخوای یه حرفی بزنی بلکه بتونی آرومش کنی ولی ذهنت سفید سفید میشه و تویی که به قول خودت خوب میدونی کجا و کی چه جوری حرف بزنی دهانت قفل میشه و توان نداری لام تا کام حرف بزنی... این درست حال الانه منه ... ستاره جان از صمیم قلب بهت تسلیت میگم ... امیدوارم روح دوستت قرین رحمت الهی باشه ... امیدوارم خدا به خونواده اش هم صبر زیادی عطا کنه.

بارون جان نمیدونم بقیه که ازدواج کردند یا در شرفش هستند چی کار میکنند ولی فکر نکنم کسی با ازدواج کردند تمام علایق و سرگرمی هاش و طلاق بده .. لااقل منکه اینجوری نیستم... (از اینجا به بعد قابل توجه ستاره جون هم هست که میخواد از زندگی متاهلی بیشتر بدونه) راستش برنامه من از شنبه تا ۴ شنبه اینجوریه که صب ساعت ۷:۴۵ از خونه میرم بیرون و عصر حول و حوش ۴:۱۵ تا ۵ (پارازیت... بسته به حجم کاریم) میرسم خونه...بعد بستگی داره چقدر خسته باشم اگه  فقط یه کمی خسته بودم... میفتم به کارای خونه و بوشور بوشور و بپز بپز (پارازیت... معمولا غذا رو به اندازه یه روز و نصفی می پزم یعنی یه شام همون شب+ ناهار فردای هر دوتامون + یه وعده غذا که در واقع هر کی زودتر اومد قسمت اونه غذا که معمولا خودم زودتر میرسم و خونه و درنتیجه غذاهه رو نمیخورم میذارمش برای ناهار فردام بعد یه غذای سبک درست میکنم) معمولا روزایی که غذا می پزم دیگه از گردگیری و بوشور بوشور حسابی خبری نیست و روزایی که بوشور بوشور میکنم از پخت و پز... نتیجه اخلاقی اینکه یه روز درمیون غذا می پزم و یه روز درمیون به بقیه کارای خونه ... کل این کارا سرجمع خیلی وقت منو بگیره ۲ ساعته ولی بعد از این دو ساعت حسابی خسته میشم انقدر که فقط دلم میخواد یه گوشه دراز بکشم و یا بخوابم یا کتاب بخونم که معمولا دومی و انتخاب میکنم چون اگه بخوابم شب موقع خواب مصیبت دارم چون خوابم نمی بره.... نمیدونم بقدر کافی توضیح دادم دوستم یا نه ولی به هر حال من برای چیزای مورد علاقم همیشه یه جوری وقت پیدا میکنم... اما در مورد محمد... این روال یه روز در میون برای اونم هست یعنی اگه من غذا میپزم محمد تو کارای خونه (جمع وجور و احیانا دستمالی به درو دیوار کشیدن و این حرفا) کمک میکنه روزایی که میفتم به جون خونه شام به عهده اونه که معمولا باقی مونده غذای شب قبل و گرم میکنه یا چای درست میکنه و به قول طرف شام صوبحانا (صبحانه) میخوریم.... اوقات فراغتشم یا روزنامه میخونه یا فوتبال میبینه یا میخوابه یا یک فیلم میذاریم ۲ تایی ببینیم بعدش آقا ۱۵ دقیقه بعد از شروع فیلم خوابش میبره و ۱۵ دقیقه به آخرای فیلم از خواب بیدار میشه....این برنامه شنبه تا ۴ شنبه مونه ... ۵ شنبه هم به کارای عقب افتاده اداری و بانکی و این حرفا میرسیم و اگه کاری هم نداشته باشیم باز یه بهونه ای پیدا میشه که از خونه بریم بیرون و بگردیم ... معمولا هم هر بار من یه کتاب میخرم و اونم هر بار میگه :این دیگه آخرین کتابته که امسال میخری ... چوب خطت پر شده تا اردیبهشت ... ! (پارازیت... ولی این برنامه هربار تکرار میشه!!!) جمعه ها هم تا لنگ ظهر میخوابیم با اجازتون و تلافی یک هفته صبح زود بیدار شدن و ازتنمون درمیاریم....

این دیوونه ها که هرروز برای پروفایلهای آی دی آدم پیغام میذارن و یه لینک ویروسی و معرفی میکنند به آدم واقعا آدمند یا خودشونم یه جور برنه ویروس پراکنی از طریق آف لاینند؟!هاین؟

نمی دونم چرا امروز این شعر همش ورد زبونمه==>

گر نمک باعث شوریست... ندانم ز چه روی

یار من اینهمه دارد نمک و شیرین است !!!

نظرات 4 + ارسال نظر
آرزو مامان آرش یکشنبه 13 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 08:57 ق.ظ http://jiluah.persianblog.ir

مینا جان سلام
ممنون بابت کتابها. در اولین فرصت یکیش را میگیرم ببینم چطور است. لطفاً نظرت را راجع به آرام و هوس اگه فرصت کردی توی سایت http://bookcrossing.blogsky.com هم بذار. ممنون.

صنم یکشنبه 13 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 01:54 ب.ظ http://sasha455.persianblog.ir/

سلام مینا جون مرسی که به وبلاگ من سر زدی و ممنونم بابت تبریک :) این شکرانه رو خودم هم باید هر چند وقت یکبار بخونم یادم نره ! شاد باشی...

[ بدون نام ] یکشنبه 13 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 03:50 ب.ظ

سلام مینا جان
ممنونم عزیزم .
اوایل ازدواج دقیقا همینطورکه شما گفتید اما با این تفاوت که جارو زدن و دستمال کشیدن فقط هفته ای یکبار !

شاد باشی و خوش
قربانت محمد

ستاره سه‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 03:12 ب.ظ

مینا جون ممنونم ازت ..فقط واسه مادر و برادرش خیلی دعا کن چون هنوز بهشون نگفتن که چه بلایی سرشون اومده ..برادر بیچاره اش ۸۵درصد سوخته مامانش هم ۵۰درصد ..حالا فکر کن با یه تن سوخته و زخمی قراره که تا چند روز دیگه بفهمن که ۲تا از عزیزانشون رو هم از دست دادن ..خدایا کمکشون کن ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد