...

چقدر این برنامه خونه به خونه یا فیتله مجید قناد قشنگه... چقدر آهنگای شاد و قشنگی و اجرا میکنند... چقدر با مزه شده برنامه هاش... خداییش این بچه های جدید عجب شانسی دارند... زمان ما که بود همش یا اون آهنگه رو که اون پسره میخوند (پارازیت... باز از مسجد شهر صوت قرآن آید... بقیه اش یادم نیست) و میذاشتند یا اون قل قلی بی مزه رو هی سرخاب سفیدابش میکردند و نشونش میدادن یا اون برنامه لوس هوشیار و بیدار و پخش میکردند... حالا به اینا که رسیده همش از این آهنگای ناشناش نیناشناش بخش میکنن خدا شانس بده والا!

باورم نمیشه تقریبا یه هفته میشه که آپ کردم چقدر زود میگذره زمان!!! یهو چشم هم میزنی میبینی که آآآآآآآآآ....آ... وقتت تموم شده و بی زحمت یه سر باید بری اون دنیا

یه همکار ما داریم که یک خانوم تقریبا ۵۰ ساله است... ازدواج نکرده... قد بلند و لاغر و چادریه... در نگاه اول به نظر خیلی جدی و باهوش و نازک نارنجی و رومانتیخ میاد ولی یه کم که بگذره میبینی خیلی شوخ و یه ذره تنبل و سنتیه...اون روز صحبت یکی از بچه ها بود که بارداره... خانوم همکارم داشت برا اون طرف دعا می کرد که ==> ایشالا یه پسر تپل مپل به دنیا بیاره و آبروی بقیه بچه های اداره رو که همشون دختر به دنیا آوردن بخره قیافه ماها که شنونده حرفاش بودیم یهو اینجوری شد==> خانوم ایکس پسر چیه بابا ؟ دختر خوبه! یدفعه انگار بهش یه حرف خیلی بد زده باشند روشو گرفت اونور و گفت: ایـــــــــــــــــش شماها همتون عین همید بعد بحثمون کشید به انواع و اقسام شوهرا که شوهر آدم چه جوری باشه خوبه... هرکی یه چیزی گفت نوبت به ایشون که رسید گفت==> مرد باید خشن باشه دست بزن داشته باشه زنم باید مث چی ازش بترسه که قدرشو بدونه... مردای حالا همه پهلون پنبه شدند... انقدر ازشون بدم میـــــــــــاد که نگو... هرچی زنشون میگه اونام میگن نوکرتیم در بست... ایــــــــــــش.... آدم چندشش میشه شما داشته باش قیافه مارو==> این حرفا اصلا به ظاهر غلط اندازش نمیاد... اوج تعجب ما وقتی بود که بولوتوثهای گوشیش و رو کرد انواع و اقسام کشت و کشتار و صحنه های تجاوز تو گوشیش بود خیلی شخصیت عجیبی داره هنوز که هنوزه نتونستم تو طبقه بندی آدمای ذهنم بذارمش تو یه گروه خاص... حالا چی شد که یهو یاد اون افتادم؟ آخه ۴ شنبه ای براش چند تا اس ام اس لطیف و قشنگ فرستادم الان دیدم بعد ۳ روز خواسته جواب اس ام اسم و بده... ورداشته یک فروند اس ام اس بالای ۱۸ به توان ۲ از اون خفن خفناش برام فرستاده  اگه محمد میدید اینو من و کشته بود... فکر می کرد ما صب تا شب از این چیزا برا هم میفرستیم! هنوز تو شوک جوکیم که فرستاده برام! این حرفا آخه اصلا به گروه خونیش نمی خوره!عجب زمونه ای شده خواهر... دیگه هیچ کی و به این راحتیا نمیشه شناخت!

نظرات 5 + ارسال نظر
سورنا یکشنبه 18 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:18 ب.ظ http://pixi.blogsky.com

نونا خانوم. نکنه قضیه این خانومه قضیه گربه ای باشه که دستش به گوشت نمی رسه می گه پیف پیف بو میده. بهش بگو خاله های سورنا از 50 که رد می شن یه خط مستقیم از خونه به جمکران می کشن. یه خورده به فکر آخرتت باش خانوم.

مینو دوشنبه 19 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 06:10 ب.ظ http://www.dey-28.blogsky.com

بهاره حان حالا این خانم شوهر هم داره یا نه هنوز شوهر مورد علاقشـــــــوووونو پیدا نکرده ... منظورم از این پهلوونها مثل چی چی گوزنه چهارخونه فکر کنم یکم البته کمی مناسبش باشه...
برناممون هم تازه قربونت برم این خوب خوبش بود (البته اگه بیرون نریم) در مورد گلدونم هم مرســـــی عزیزم کلی دلم باز شد فکر میکردم فقط واسه خودم خوشگله ... خوش باشید و با برنامه های خوب خوب.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 20 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 04:26 ب.ظ

سلام بهاره جان
خیلی زود بر میگردم . الان حالم خیلی خوبه . فقط وقت کم دارم و البته مطلب .دوست دوست داشتنی من .
قربانت محمد

نیلوفر(ستاره سابق!!) دوشنبه 26 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 09:53 ق.ظ

سلام بهاره خانم گل ..احوالات شما؟؟؟..تو مگه چند سالته بهاره جون؟؟یعنی هم سن منی؟؟
آخه اون پسره که این شعرو رو میخوند زمان کوچومولویی منم بود !!!
ولش بی خیال..
منم از این آدما دوروبرم زیاد دارم که قیافشون یه چیز میگه رفتارشون یه چیز دیگه ..راسش از وقتی رفتم دانشگاه به این موضوع عادت کردم ...آخه یکی از دوستای منم همینجوریه روزای اول من فکر میکردم این به جز نماز و روزه و عبادت کاری نداره بکنه اصلا نمیدونه پسر رو با چه س ای مینویسن ولی یکم که گذشت فهمیدیم بللللللللللللللللهه خانم زده رو دست (ببشخید!!)زنای خ ی ا بو نی دقیقا ترم اول من و دوستام تو شک بودیم... آره دیگه اینم از این خواهر دیگه نمیشه از روی ظاهر به کسی اعتماد کرد ...
راستی کتاب دستکش قرمز سپیده شاملو رو خوندی؟داستان کوتاه البته ..خیلی کوچومولو ولی قشنگه من خوشم اومد ..دوست داشتی برو تو کارش..
وااای چقد حرف زدم ..فعلا بای
مواظب خودت باش ملوسک...

آرزو مامان آرش چهارشنبه 28 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 02:31 ب.ظ http://bookcrossing.blogsky.com

بهاره جان سلام
خوبی؟ من هم مثل تو از کتاب همخونه خیلی خوشم آمد. غزال هم درست میگی کمی شبیه کتاب آرام بود و به قول تو از وسطهاش جالب میشد و به نظر من خیلی جذاب بود از وقتی که غزال برمیگرده ایران.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد