...

مردم از درد و به گوش تو فغانم نرسید
جان ز کف رفت و به لب راز نهانم نرسید
به امید تو چو آئینه نشستم همه عمر
گرد راه تو به چشم نگرانم نرسید
غنچه یی بودم و پرپر شدم از باد بهار
شادم از بخت که فرصت به خزانم نرسید
من از پای درافتاده به وصلت چه رسم؟
که به دامان تو این اشک روانم نرسید
آه ! آن روز که دادم به تو آیینه ئ دل
از تو این سنگ دلیها به گمانم نرسید
عشق پاک من و تو قصه ئ خورشید و گل است
که به گلبرگ تو ای غنچه لبانم نرسید


م.سرشک

سلام ...

تو هم به این نتیجه رسیدی ؟ تا وقتی بچه و کوچیکی غم و مشکلاتت هم کوچیکند ... کسی توقع زیادی ازت نداره ... تو دوران نوجونی سرحال و خوشحالی ...خودت هم نمودونی چرا ولی با هر بهونه یی خوشحال میشی ...گاهی تلاقی نگاهی با نگاهت قلبت و میلرزونه (پارازیت ... حالا خوبه قلب منو فقط لرزوند قلب بعضیا رو که آتیش میزنه و خاکستر میکنه )هر روز منتظری اتفاق قشنگ و شیرینی برات بیفته ... اخبار دور و برت زیاد میشند ... هرچی فکر می کنی و دور و برت و نگاه می کنی مشکل چندانی نداری ..تا اینکه بزرگ و بزرگتر میشی ...سنت میرسه به بیست ... با فوت کردن شمع کیک تولد بیست سالگیت یهو میفتی تو یه سراشیبی پر شیب...با هر بار باز و بسته کردن پلک چشمهات یک سال گذشته ...کم کم به خودت میایی ... از هیاهوی دور و برت کم میشه .. دوستهای دورو برت یکی یکی دست وبالشون بسته میشه ... اخبار دور و برت کم و کمتر میشند ... دیگه مث قبل هر روز منتظر یه اتفاق خوب و ساده نیستی ... اگرم قرار باشه اتفاقی بیفته سالی یکبار ممکنه بیفته ... یواش یواش از شادیهات کم میشه و شروع میکنی به ذخیره کردن عم و غصه تو دلت ...یدفعه انگار یکی محکم میزنه تو سرت یا نه ... اصلا نمیزنه ... با سه شماره خوابت میکنه و افسار زندگیت و از دستت میکشه بیرون ... حالا چیکار کنم ؟ تن به کارایی یدی که قبلا محال بود انجامشون بدی ... با آدمای دور و برت مشکل پیدا میکنی ... اخمو و بداخلاق و کم حوصله و غر غرو میشی ... دیگه چیزی راضی و خوشحالت نمیکنه ... نمیدونی فقط تویی که اینجوری هستی یا همه به سن تو که میرسند اینجوری میشند؟!(پارازیت... خیال راحت ... همه اینجوری میشند ...حالا بجا این حرفا شعر پایین و بخون ببین چطوره؟)

یه دوستت دارم ساده جرم سختی واسه من بود
اینکه عاشق تو بــودم جائیکه عـــشق غدقت بود

جرم من فقط همین بود اینکه عاشــــــــق تو بــودم
اینکه از تو مینوشتــــم اینکه از تو می ســــــــرودم

آخه تو قبیله ئ مـــــــــا عشــــــــق و عاشـــــقی حرومه
دوست نداشتن شده قانون دیگه عشق بازی کدومـــــــــــه؟

دوره ... دوره ئ عربهاست دخترام انـــــــــــــــــگاری برده ن
ای عروسکهای شرقی توی جعــــــــــــــبه پشت پرده ن

اینجا الگو .... یه رباطه اونکه ... عشوقه نمیخواد
اونجایی خوبه که هیچکس از کسی خوشش نمـــــــیاد


شاهکار بینش پژوه