...

مردم از درد و به گوش تو فغانم نرسید
جان ز کف رفت و به لب راز نهانم نرسید
به امید تو چو آئینه نشستم همه عمر
گرد راه تو به چشم نگرانم نرسید
غنچه یی بودم و پرپر شدم از باد بهار
شادم از بخت که فرصت به خزانم نرسید
من از پای درافتاده به وصلت چه رسم؟
که به دامان تو این اشک روانم نرسید
آه ! آن روز که دادم به تو آیینه ئ دل
از تو این سنگ دلیها به گمانم نرسید
عشق پاک من و تو قصه ئ خورشید و گل است
که به گلبرگ تو ای غنچه لبانم نرسید


م.سرشک
نظرات 1 + ارسال نظر
محمد جمعه 20 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 03:32 ب.ظ http://eghshoolaneh.blogsky.com

سلام .........

مثل همیشه قشنگ بود !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد