به چشم دختری!

سوار ماشین آژانس می شم و مقصدم رو به راننده میگم. راننده که پیرمردی ۷۰-۶۰ ساله ست برمیگرده نگاهم میکنه و بعد از چند لحظه که بروبر نگاهم میکنه، میگه: چشم؛ شما هم جای دخترم، می برمتون!

من: ماااااااااااااااا

پس یه ساعته داره بروبر نگاهم میکنه نگو به چشم دختری بوده؛ خوب شد چیزی بهش نگفتم