امروز ...

همیشه از آدمایی که فقط فکر خودشونند و بس بدم میومده... آدمایی که می خوان فقط کار خودشون راه بیفته ... خودشون از زندگی لذت ببرند.... خودشون به همه چی و همه جا برسند بعد دیگه گور پدر بقیه ! بقیه کیند؟ دیگران کیلویی چنده؟! ولی آخه بابا ! پدر آمرزیده! د اگه این بقیه و دیگران نبودند و نباشند که تو به هیچ چی و هیچ جا نمی رسیدی نمیرسی و نخواهی رسید!!! بدون اونا که تو هم هیچی! ...... چرا اینا رو نمی فهمند ؟ چرا همه چیزای خوب و می خوان ولی فقط برا خودشون؟ چرا؟ من قبلا دیده بودم نظیر این آدما رو ولی نمی دونستم این اخلاق داره اپیدمی میشه همه جا ! این خصلتیه که همه دارند تو ذاتشون تزریق می کنند!!! لااقل تو اداره ما که اینجوریه! تو خالصانه و تمام  وجود کار میکنی ... اگه بتونی و از عهده ات بر بیاد به ۲ نفر دیگه هم کمک می کنی ولی همون ۲ نفر که بهت مدیونند... همون ۲ نفر که به نظر باهات خوبند... همون ۲ نفر... برای پیشرفت خودشون و راه انداختن کار خودشون... تا میتونن غیرمستقیم تو کارات موش میدوانند و سعی میکنن با زرنگی تمام ازت استفاده کنند! خودشون و میزنند به کوچه علی چپ و کاری که به اونا محول شده و خودشون باید انجام بدن میندازن گردن تو که نه رئیس گفته تو انجامشون بدی! پیش خودشونم میگن طرف نمیفهمه که خالی بستیم براش! ولی غافل از اینکه اونی که نمیفهمه خود نفهمشونه! دلم به حالشون میسوزه که چقدر باید بدبخت باشند که برا یه کار چند دقیقه ای خودشون و به من و اداره و لابد خدا مدیون میکنن! من به این کار میگم از زیر کار در رفتن! تا حالا ۱۰۰ دفعه هم دستشون پیش من رو شده ها ولی بازم انجام میدن کارشون و ! (پارازیت... تازگیا منم شدم مثل خودشون ... کارشون و انقدر نگه میدارم دستم تا داد رئیس در بیاد اونا هم که نمیتونن بگن کار و دادن دست من چون خودشون باید انجام میدادن خلاصه بعد از کلی شرمندگی پیش رئیس و افتر چند روز... میان کار و ازم میگیرند و خودشون انجام میدن! چشمشونم کور!) می دونم تو جامعه پر از این آدماست... همه یه جوری  یه طوری می خوان دیگران  پله کنند و برند اون بالا بالاها... حالا این وسط چند نفر له بشند زیر پاشون مهم نیست... ولی موضوع اینجاست که من فقط دلم براشون می سوزه ... چون هرچقدر که بیشتر و بیشتر تلاش می کنند... رضایت قلبی وآرامش هم بیشتر و بیشتر ازشون فراری میشه یا به قول قدیمیا نون سواره میشه و اونا پیاده یا بار کج به منزلشون نمی رسه یا باد آورده رو باد می بره و بازم بگم؟ وای به حالشون که چقدر حقیرند و بدبخت ... از انور یه جور دیگشونم هستند... ریاکارای محترم ! طرف نماز میخونه از نوع جماعت و صف اولیاش... روزه میگیره استقبال و پیشباز و بدرقه و خلاصه چند ماه چندماه ... قرآنی میخونه برات آنچنانی... بعد همین آدم زیر آبی میزنه بیا و ببین.... غیبتی میکنه بیا و ببین... زخم زبونی می زنه بیا و ببین ... مال مردمی میخوره بیا و ببین... هر جور دلش میخواد با دیگرون رفتار میکنه بیا و بببین... اه ! حالم بهم خورد از اینهمه ریا و نیرنگ ... حالم بهم خورد ! اگه عالم بزرگ شدن اینیه که من دارم میبینم... نمیخوام... نخواستم... من میخوام تو عالم بچگیم باشم .. با یاد همون روزا زندگی کنم... روزایی که آدما برام سفید و روشن و رنگی بودن نه سیاه و قهوه ای سوخته و تیره! روزایی که میتونستم اعتماد کنم و براحتی حرف همه رو باور کنم با خیال جمع ... بدون هیچ ترسی از رودست و کلک خوردن ... روزایی که میشد هر لبخندی و لبخند انگاشت نه وسیله ای برا خر کردن! روزایی که تو کتابفروشیا پر بود از کتابای لطیف و قشنگ ! روزایی که تو شعراش پر بود از حرفای لطیف و روحنواز نه انواع و اقسام فحش و بدو بیرا های آبدار...روزایی که همه باهم خوب بودن و هنوز آدم باکلاسا و بی کلاسا و جوادا و خزا دسته بندی نشده بودن همه باهم تو یه ردیف بودن! خدایا نمیخوام دیگه بیشتر از این بزرگ بشم .... تا همین جاش قربون دستت .. بسه! دیگه بیشتر از این نمی خوام ! برم گردون به همونجایی که بودم... می ترسم اگه همینجوری پیش بره چند وقت دیگه منم بشم مثل همه اونایی که دوسشون ندارم... منم مثل اونا صداقت و سادگیم و از دست بدم و بشم مثل اونا گرگ و دریده! برم گردن  به همونجایی که بودم !

 

نظرات 3 + ارسال نظر
محمد سه‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 10:37 ق.ظ

سلام خانوم گل

متاسفانه همینه که میگید . تو همه جا وجود داره حتی اینجایی که منم هستم وجود داره . اما همه دیگه حواسشون جمع شده که بیگاری ننکند . فقط کاری که به خودشون مربوط میشه انجام بدن . خودتون که میدونید دقیقا برمیگرده به مدیریت بالا دست . در هر صورت توصیه میکنم کاری که به شما مربوط نمیشه انجام نده به دو دلیل واضح : یکی اینکه هیچ جایی این زحمتی که کشیدید ثبت نمیشه و مدیرتون متوجه نمیشه که حجم کار شما چقدره و همیشه تصور میکنه شما همونقدری کار میکنید که ایشون بهتون میگه ! دوم اینکه احساس خوبی به آدم دست نمیده ( متوجه هستید که ؟؟؟) رو آدم یه جور دیگه ای فکر میکنن . بهتره انجام ندید . فقط کاری که به خودتون مربوط میشه . یه کار دیگه هم میشه کرد و اون اینکه خیلی راحت موضوع رو به مدیرتون بگید تا در جریان قرار بگیره . قرار نیست که شما پله باشید . این اصلا مهربونی نیست که شما بدون اعتراض اجازه بدید ازتون سو استفاده کنن . البته اون روشی هم که در پیش گرفتید خیلی خوب بوده .
مینا جان متاسفاه زندگی در عالم بزرگی بیشتر شبیه یک جنگ خونین ه که گاهی هم ناجوانمردانه به نفع طرف مقابل تموم میشه . واقعاباعث تاسفه اما همینه و کاریش نمیشه کرد . نمیخواد شبیه اونا بشید فقط از خودتون مراقبت کنید .

قربانت / محمد

آسمونی دوشنبه 9 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:34 ب.ظ http://www.asemooni-e-man.blogfa.com

اینقدرحرص نخور... چه خبرا؟ خودت چطوری؟ کم پیدا شدی!

ستاره جمعه 13 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:50 ق.ظ

مینا جون از بعد از عروس شدنت سبک نوشتنت عوض شده ...تبعات ازدواجه آیا؟؟؟؟؟!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد