...

ساعت ۹:۳۰ صبحه ... سرت و انداختی پایین و با هزار بدبختی تمرکز گرفتی و داری کارت و انجام میدی که یهو شترق شترق !!! صدای شلیک تفنگه!!! خودت و دو تا همکارات جلدی می پرین جلو پنجره ... از فاصله ای که شما هستید جریان و به سختی میتونیدببینید ولی بازم میبینید یه چیزایی ... یه پرشیای نقره ای رنگ جلو بانک صادرات وایساده یه مرده پیرهن آبیه راننده است... یکی داره یه چیزی و میندازه تو صندوق عقب ماشین و هی میکوبه رو صندوق ولی درش بسته نمیشه و خلاصه سومین نفر مسلسلش و نشونه گفته رو به ساختمون و یه تیر هوایی دیگه در میکنه و می پره سورا ماشین میشه  و ماشین هم آروم شروع به حرکت میکنه ... حالا در صندوق عقبشم بازه ...! میگم : اینا دزد بودند یا پلیس؟ اصلا کی به کی بود؟ فرزانه میگه: اینا پلیس بودند خودم دیدم یه مرده رو به زور داشتند می کردند تو صندوق عقب... حالا تو این هاگیر واگیر بچه های نگهبانی و میبینیم که ۲ پا دارند ۲ تا دیگه هم قرض گرفتند و هر کدوم می پرند تو یه ماشین و می گازند سمت بانک ... کاشف به عمل میاد که اون پرشیاهه ماشین دزدا بوده و از اون طرف هم اون سرباز نگهبان لیلاسی بدبخت به شدت زخمی شده ... تیر خورده بوده به شکمش یه آقاهه هم که رفته بود از عابر بانک پول ورداره... اونم تیر خورده بوده... فکرش و بکن  تو روز روشن بیان بانک و بزنند و برند و ۲ نفر و هم لت و پار کنند و هیچ آبی هم از آب تکون نخوره فقط بخاطر ۷۰ میلیون !!! خدایا اینجا کجاست؟ شهر هرت؟ دیوونه خونه؟ جهنم؟ درک؟ آخه اینجا کجاست ؟! از صبح تا آخر شب تلویزیون و رادیو رو پشت و رو کردم از بس منتظر خبر بودم ببینم چیزی میگند یا نه (پارازیت... آبدارچیمون میگفت سربازه مرده... انقدر اعصابم بهم ریخت و گریه کردم براش که حد نداره ... ولی یه سری میگفتند نه نمرده ...) فقط میخواستم از حال سربازه خبردار بشم ... بمیرم برای خونوادش ... شب میخوابن صب بیدار میشن میبینند اجل معلق گریبان بچه شون و گرفته ... نه ... زبونم لال...هنوز که چیزی نمیدونم... با تموم وجود دعا میکنم زنده باشه... احتمالا دو سال دیگه خبر دیروز و میخوان اعلام کنند....دیگه حتی فحشمم نمیاد که بگم به اینا ... نمی دونم چی بگم

ساعت ۶:۳۰ عصر

روزنامه های امروز تازه الان به دستم رسید ... هم روزنامه ایران و هم همشهری جریان دیروز و نوشتند... خدارو شکر سربازه نمرده ولی این روزنامه ها چقدر دروغگوهستند... دزدا ۷۰ میلیون بردند ولی هر دو روزنامه نوشتند ۳ میلیون ... این جریان ساعت ۹:۳۰ اتفاق افتاد ولی همشهری نوشته ساعت ۱۰:۳۰ فکر کنم این چاخانشون برا این بوده که مدافعان شهر تازه ساعت ۱۱ رسیدند به محل! چه به موقع ... نه؟

نظرات 2 + ارسال نظر
someone پنج‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:03 ب.ظ http://yaveh-gooyan.blogsky.com

چی می شه گفت ..
مملکتی که توی آماده باش هست و همه دارن زندگی عادی می کنن ازش این چیزها هم بر می یاد ..
حالا مگه ۳ روز پیش که ۳ تا ناوگان جنگی جدید آمریکا فرستاده جنوب ایران و آماده باش هستن ... اتفاقی افتاد که بخواد با اینمسوله بیفته ...
وای خدایا یعنی چی می شه ...

-----------
موفق باشی

مهدی-دفتر عشق پنج‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:39 ب.ظ http://www.daftareshghe.blogsky.com/

بی تو دلم همیشه تنگ است، دنیا برایم سوت و کور است...
بی تو شبم بی مهتاب است،ستاره آسمان تاریک دلم خاموش است
بی تو زندگی بی مفهوم است، عشق و عاشقی در دلم دور است
بی تو هوای دلم همیشه ابری است، آسمان چشمانم بارانی است.
بی تو زندگی برایم عذاب است، گلهای باغ دلم همه خشک و بی جان است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد